از هرچیزو ازهرجا, زندگی خانوادگی

کتابچه خاطرات پتونی

دیروز فلم عروسی نواسه کاکا دختر ننوی ننو یم را که از امریکا آمده بود میدیدیم  در همی وقت نکاح دیدیم که عروس هم پهلو داماد در میز نکاح شیشته

 یک دفه مادرم گفت در قار خدا نشن این عروس چرا سر میز نکاح  شیشته ؟
گفتم ببو حالی سر میز نکاح خود شیشته سر میز نکاح  کس دیگر خونشیشته ؟ در او طرف  ها حالی هموتو رواج شده عروس و داماد سر میز نکاح  یکجا میشینن . عروس خودش در پیشروی کله گی میگه ها قبول دارم خو همی نکاح خط را خو هم  باید هردویش  امضا کنه نی؟  مادرم گفت برو بابا  این چی رواج هاست که حالی مود شده رایست در وقت های ما عروس در پشت هفت پرده میشیشت کسی ها ما یشه  نمیشنید . گفتم در وقت های شما از عروس  بیچاره کی پرسان میشد که همو مسکین همی شوی را قبول داره یا نی ؟

اعصاب  مادرم خراب شد گفت قرا بشی دختر در وقت های ما حیا بود قبولی دختر مهم نبود که ها میگه یا نی  همو داماد که ها گفته بود خلاص حالی کله گی بی حیا شده توبه ! باز هم  آفرین اینمی ما واری مادرها همی رسم و رواج ها ی ما را زنده  نگاه کردیم . اینه همی تو ، همی تو رام  خو کسی ها  قبول  دارم ات  را نشنید یادت هست که تو را هم در روز نکاح ات در پشت هفت پرده شانده بودیم ؟ مگر مه واری مادر نمیداشتی که ها قبول دارم و نی قبول دارم میکردی 

خپ کرده گفتم ها ببو راست میگی  اما درهمی  دلکم گفتم ببو جان هیج غم نخو مه  پیش از این که خودت و آغایم خبر شوین  به دل آغا یم در پیشروی  دوکان صیفو بقال وقت گفته بودم که ها قبول  ات دارم 

(Visited 1,302 times, 1 visits today)